وقتی میشنوم که مَردان
چه مُشتاقانه از تو سخن میگویند
وَ زنان
چه پُر کینه ،
به زیباییاَت پِی میبَرَم !
بانو
اگر حضورت را پایدار
کنی ، من جهان را
تفسیر می کنم...
مفتی شهر خواهم
شد............
خندان و مهربان
بی خشم و حکیم.
زبان در کام گرفته ای؟کجا رفتی؟؟؟
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
گیسوانت در باد
پرچم فتح است برای جنگ آورانی که سال هاست
در فراق تو جنگیده اند..............................
بوی وطن می دهی ، خانه ات کجاست ؟؟؟؟
مردم از جنس تو می پرسند ؟؟؟ می گویم از جنس بغض من است... دندان های سفیدشان افق نگاهم را پر می کند..******
ما در این کلبه خوشیم....................................................
تو در آن اوج که هستی خوش باش.
ما به یاد تو خوشیم!
تو به یاد هرکه هستی خوش باش!!!
یک روز می بوسمت.....................
............................................................
................................................................
یک روز می بوسمت ! فوقش خدا منو می بره جهنم ! فوقش می شم ابلیس ! آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شی ! جهنم که اومدی ، من اونجا پیدات می کنم و دور از چشم خدا هر روز می بوسمت ! وای خدا چه بهشتی میشه جهنم پنهان کردن هم ندارد .
مثل خنده های تو نیست که مخفی شان می کنی ، یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود
مثل نجابت چشمهای تو است ، وقتی که توی سیاهی چشمهای من عریان می شوند . عریانی اش پوشاندنی نیست ، پنهان نمی شود ... .
یکی از همین روزهایی که می خندانمت ، یکی از همین خنده های تو را ناتمام می کنم : می بوسمت !
و بعد ، تو احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .
دیدمش ودر دل گریستم همان کسی که سال ها
منتظر یک نگاهش ، لبخندش . . .
پس از آن همه ی انتظار که با تمامی سختی اش بود
به سر آمد............
به رویم لبخند زد!
هیچ گاه فراموش نمی کنم نگاهش را و من بی هیچ حرفی
رویم را به سمت دیگری برگرداندم .
می دانم که بسیار تعجب کرد . آنروز در تنهاییم آنقدر اشک ریختم تا چشمه اشکم خشکید و حسرتی به عمق زخم یک
نیشتر بر دلم چنگ انداخت .
باز هم دیدمش و باز هم در دل گریستم آخر چرا ؟
آخر چرا اینقدر دیر به سراغم آمده بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به یاد کربلا دل ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است . . .
آقا جان از روی شما شرم سارم به خدا
این چهل روز هر وقت که به یادتان می افتادم
به جز آه چیز دیگری در توشه ام نبود....
باور کنید پشیمانم .....................................
آقا جان رو سیاهم دستم را بگیر . . . .دستم بگیر دیگه روز اربعین .....داره تموم میشه
تنهایی.... !
گویا به تنهایی لایق ترم .
حق من همان تنهایی کهنه ای است که تو گرفتی
و گویا حال پس می دهی !؟
شاید بهتر باشد پس بگیرم .
نمی دانم ؟!؟
همان تنهایی کهنه که هیچ کس نفهمید ،
تو هم نفهمیدی هرگز !!!
ناگاه آمدی و حال ...
در آسمان من همه خوبند حتی بدها ،
و من ،
همان من تنها همان بی دیوار . همان من بی سایه
دیگر تمام آدمکهای آسمانم را ندیدم .
اما گویا دارم از ستاره ام می افتم .
انگار باید دوباره من باشم و یک ستاره تنهایی.... !
قلبم را
در صومعه ای در دور دستها به خدمت گمارده ام....
از آن روست که تلاش تو در تسخیرش بی ثمر است #####