دیدمش ودر دل گریستم همان کسی که سال ها
منتظر یک نگاهش ، لبخندش . . .
پس از آن همه ی انتظار که با تمامی سختی اش بود
به سر آمد............
به رویم لبخند زد!
هیچ گاه فراموش نمی کنم نگاهش را و من بی هیچ حرفی
رویم را به سمت دیگری برگرداندم .
می دانم که بسیار تعجب کرد . آنروز در تنهاییم آنقدر اشک ریختم تا چشمه اشکم خشکید و حسرتی به عمق زخم یک
نیشتر بر دلم چنگ انداخت .
باز هم دیدمش و باز هم در دل گریستم آخر چرا ؟
آخر چرا اینقدر دیر به سراغم آمده بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟