• وبلاگ : تا ابد عشق تو مرا بس
  • يادداشت : به چه مي خندي تو ؟؟؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 46 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4      >
     
    سلام دوست عزيز وبلاگ زيبايي داريد موفق باشيد اگه دوست داشتين يه سري هم به ما بزنيد ممنون ميشم باي تا هاي
    + مرجان 

    خدايا عاشقان را با غم عشق آشنا کن

    ز غم هاي دگر غير از غم عشقت رها کن

    تو خود گفتي که در قلب شکسته خانه داري

    شکسته قلبم اي جانا به عهد خود وفا کن

    خدايا بي پناهم جز تو نخواهم

    اگر عشقت گناه است ببين غرق گناهم

    عشق يعني خاطرات بي غبار

    دفتري از شعر و از عطر بهار

    عشق يعني يک تمنا يک نياز

    زمزمه از عاشقي يک سوز وساز

    عشق يعني جسم خيس مست تو

    + مرجان 

    آرزويم اين است : نتراود اشک از چشم تو هرگز... مگر از شوق زياد. نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ، و به اندازه هر روز تو عاشق باشي ، عاشق آنکه تورا ميخواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گردد و تورا دوست بدارد به همان اندازه که دلت مي خواهد

    من لينكت ميكنم دوست داشتي لينكم كن

    كه بهت بگه دوستت داره. اون چيزي که حس کني قلب اونم گره خورده.

    انگار يه جاي کار مي لنگه دلت مي خواد بري پيشش. باهاش باشي شايد

    اوضاع عوض بشه. جون مي کني، گرما و سرما رو تحمل مي کني، بي خوابي ها رو،

    دوريش رو، اما انگار خدا نمي خواد که بشه. همش گره مي ندازه تو کارت و

    تو هي چت مي کني و حرف مي زني. چت مي کني. چت مي کني و چت.

    دلخوشيت ميشه عکسهايي که برات فرستاده. نگاه مي کني و همين طوري

    اشکه که از چشمات سرازير ميشه. مي ري جلو آينه يکي محکم مي زني تو

    صورتت تا شايد کمي به خودت بياي، ولي ميدوني که عاشق شدي. هرچي بيشتر

    ميگذره علاقه ات بيشتر ميشه. نه به خاطر ذات عشق، به خاطر اينکه بيشتر

    مي شناسيش و مي فهمي که آدم با انصافيه.روزها و شبها مي گذرن انگار که توي

    زندوني. چوب خط مي ندازي تا تموم بشه.تا شايد بازم ببينيش. تا کابوسهاي شبونت

    خفه ات نکنه. تا بخواي باور کني که مي توني بقيه عمرت را با اون باشي.

    چشمات خشکيده بس که گريه کردي. نيرو و توانت رفته و حالا شده بعد يک سال

    انتظار، لحظه ديدار. ميدوني داره مياد براي تو، مياد که سنگا رو وا بکنيم. مياد

    که بفهمه چشه و تو بازم گريه مي کني چون دلت راضي نميشه. انگار که قراره

    ذبحت کنن. انگار يه چيزي بهت ميگه امسال مي ميري. پژمرده ميشي.

    ميشي يه آدم زار و نحيف. مثل قديما. مثل يه نوزاد که تازه پا گرفته و راه ميره و

    قراره جفت پاهاش بشکنه. خودت رو دلداري مي دي و فکراي خوب مي کني.

    نمي دوني بگي که چقدر دوستش داري يا نه، مبادا که ناراحتش کني آخه طاقت

    ناراحتي و غصه اش رو نداري. دلت نمياد که بهش بگي که هر شب با چشماي

    خيس به خواب رفتي. دلت نمياد بگي که توي تموم اون چتها حسرت خيلي چيزا

    رو تو دلت خفه کردي و هيچ وقت بهش نگفتي. دلت نمياد که بگي جگرت

    پاره پاره شده تا برسه. تا بياد باهات حرف بزنه. دوست داري که بهش خوش بگذره.

    نامرديه. نامرديه ناراحتش کني. روزها تند تند مي گذرن تا موقع حرف زدنش مي رسه.

    اوني که هيچ وقت حرف نمي زده و همش ميگفته سر فرصت.

    اما وقتي حرف ميزنه کمرت مي شکنه. سنگيني حسهاي اين مدت لهت مي کنه.

    جلوي گريه ات رو مي گيري و روت رو بر مي گردوني مبادا که بخواد خيسي چشمهات رو ببينه. تو مي فهمي چيزي رو که حتي فکرش رو

    نمي کردي. بناي عشق گذاشتن روي خرابه هاي محبت ديگري کار درستي نيست.

    اون وقت يه شب انقدر هق هق گريه مي کني که نفست بالا نمي آد.

    نشستن گوشه اتاق و گريه کردن. دنيا بي رنگ تر از گذشته اما بايد خودت رو جمع و جور کني. حالا ديگه مي دوني نميشه بهش گفت که چندبار شد وقتي باهاش چت مي کردي غذا رو به زور قورت مي دادي چونکه

    بغضي توي گلوت گير کرده بود. حالا ديگه مي دوني نمي توني بهش بگي که اگر هزاربار گفتي دوستش داري، از ته دلت گفتي و يه بار نشنيدي که عاشقانه صدات کنه. حالا مي دوني نميشه بهش گفت گريه هرشب يعني چي.

    دلت نمي خواد با اين حرفا ناراحتش کني. نمي توني بهش بگي چه حسيه وقتي که انگار با يه چاقو جگرت رو خراش مي دن و انقدر حالت خراب ميشه که نمي توني حتي يک قدم راه بري. خيلي حرفا رو بايد بخوري و هيچي نگي.

    خونابه خوردن و ساکت بودن. دوستات به اين بچه بازي ها مي خندن. دوستات ترکت مي کنن. دوستات

    خيلي حرفا مي زنن اما تو مي دوني که دردت چه. دردت عاشقي نيست. دردت از بي وفايي نيست. دردت از گدايي محبته. وقتي توي چت مي بينيش ديگه نمي دوني آيا بهش بگي "عزيزم" يا نه. نمي دوني بايد بهش بگي که دوستش داري يا نبايد گفت. آيا اجازه داري آرزو داشته باشي يه بار ديگه خنده اش رو ببيني يا دستش رو توي دستت بگيري يا اينکه اون موقع نگاهش براي دلدار ديگريست. تو موندي و انزواي چهارديواري اتاق و يک آيينه که

    هر روز مي توني سفيد شدن موهات رو ببيني.دلخوشيت ميشه عکساش

    و نامه هاش توي مدت آشناييتون. تمام چتهايي که کردين. هر چيزي که نشوني

    از بوي تنش رو داره.

    يه روز صبح پا ميشي،ميري جلوي آينه و خودت رو مي بيني. رنجور شدي،

    لاغر و نحيف، شکسته و خموده، حالا مدتهاست که گذشته.

    بهت زنگ مي زنه اما روحت مرده. قلبت مرده. ديگه نمي تپه.

    براي هيچ کس نمي تپه. با صداي هميشگيش که لطافت داره

    بهت ميگه حالت چطوره و تو بايد مثل ديگران به او هم دروغ بگي.

    بايد بهش بگي من خوبم و همه چيز رو به راهه. وقتي که تلفن رو قطع مي کني

    دفترچه خاطراتت رو باز مي کني و در آخرين برگش مي نويسي

    اين منم دلقک خنده به لب روزگار اما دلي نحيف دارم...

    اين متن رو واسه همه وبلاگ ها ميفرستم به اين بنده حقير يه جواب بده واسه رسيدن به عشقمم واسم دعا كن

    اين متن رو تقديم مي کنم به تمام کساني که عاشق شدند، در عشق شکست

    خوردند و هيچگاه طعم بودن و در آغوش کشيدن يار را نچشيدند.

    با اين وجود حرمت عشق را پاس داشتند و به مضحکه تلخ زبانان گوش ندادند.

    اين تکه پاره اي از احساسات، مختص من نيست.

    همه ما ممکنه با عمق کمتر يا بيشتر با تک تک سلولهايمان لمسش کنيم

    پس تقديم به تمام آنها که شب هاي بي ستاره و روزهاي سردشان را با نام

    عشق سر کردند و اشک نوشيدند. اشکهايي که هر قطره اش،

    تکه اي از جگر زخم خورده اشان بوده :

    گداي محبت که باشي، زودتر ضربه خواهي خورد و رسم روزگار چيزي

    جز اين نيست. خرافه نيست. آيين چرخ فلک است. بناي دنياست.

    هر کجا که باشي و هرکسي که باشي اگر گداي محبت باشي مي روي

    دنبال عشق. عشق که مي گويم نه آن عشقي که در کوچه و بازار و

    خيابان و روزمرگي پيدا مي شود. نه آن عشقي که امروز از حريم

    آتشش طرفت در امان نيست و فرداي روزگار به سردي مطلق مي گرايد.

    آن عشقي را مي گويم که گداي محبتش به دنبال اوست.

    اگر گداي محبت باشي اين آتش هيچ وقت خاموش نمي شود و عمق احساست

    هر روز بيش از پيش...

    اولش اين طوري نيست. اولش بهت سلام مي کنه.

    حتي جواب سلامش رو هم نمي دي. اما پافشاري مي کنه.

    يه خورده که مي گذره ميگي باشه اينم مثل بقيه. کي به کيه. تو که در

    دلت رو بستي. اينم مثل بقيه يه مدتي مياد و ميره. پس بي خيال.

    مي شيني پاي حرفاش. باهاش چت مي کني. باهاش بيشتر آشنا ميشي

    و بعدش مي فهمي که در درونش چيزي هست که کمتر در کس ديگه اي ديدي.

    علاقه ات بيشتر ميشه ولي باز بي خيالي. ميگي اينم گذريه.

    تا اينکه تو شرايط سخت روحي بهت کمک مي کنه. در حد توانش زير پر و بالت رو

    ميگيره و اون وقته که دل لامصب امونت رومي بره. تا مياي خودت رو جمع

    و جور کني عاشقش ميشي. دل رو مي زني به دريا. ميگي چرا بايست احساسم رو

    بکشم. ميگي خودش هم که همين رو ميگه. پس دلت خوش ميشه که بايد بري

    دنبالش. بايد بري تا بهش برسي. تا مال خودت بشه. تا به آرزوت برسي. تا حس

    عشق ورزيدنت رو که سالهاست باهاته خالي کني و در عوضش هزاران حس زيباي

    ديگه بگيري.نمي توني لمسش کني. نمي توني ببوسيش. نمي توني دستش

    رو توي دستت بگيري فقط مي توني صداش رو از کيلومترها اون ور تر بشنوي

    و باهاش ساعت ها چت کني. بعد يه مدتي مي فهمي که کار از کارت گذشته.

    يه روز تابستون مي بينيش و با يه نگاه کارت رو مي سازه.با يه خنده دلت رو گرفتار

    مي کنه. انگار که دوست داري بگي هيچ جاي ديگه نرو. پيشم باش واسه هميشه.

    شبهاي طولاني رو باهاش تا صبح حرف مي زني از پشت تلفن. دلتنگي و آغازآوارگي.

    حالا يه سال گذاشته و حساس تر شدي. همش از دستت فرار مي کنه.

    هرچي بهش ميگي دوستش داري حتي يه بارم اين حس رو تجربه نميكني

    سلام.
    شب هاي دراز بي عبادت، چه کنم طبعم به گناه کرده عادت چه کنم گويند کريم است و گنه مي بخشد گيرم که ببخشد زخجالت چه کنم...
    موفق باشي
    آپ کردم

    سلام كامبيز جان

    چرا ديگه بهم سر نمي زني؟

    من آپم بيا و يه حالي بهم بده و سر بزن

    دوستت دارم تا بعد

    سلام به همه ي دوستان خوب و گلم، اين دفعه با موضاعات متنوع و طولاني آپ کردم که اميدوارم مورد قبول همگي باشه و بتونيم از نظرات عاليتون استفاده کنيم، اين اولين آپ دوران دانشجوييم _ ترم اولي_ که انشا الله مورد قبول باشه. هر چي به نظرم جالب بوده واستون گذاشتم؟

    برهنگي, بيماري عصر ماست.
    به گمان من, تن تو بايد مال کسي باشد
    که روحش را براي تو
    عريان کرده است.
    "چارلي چاپلين"

    ...............................................

    من يک جهان سومي هستم؟

    بعضي سوختن ها جوري هستند که تو امروز ميسوزي، اما فردا دردش را حس ميکني...داستان کيفيت زندگي و "رشد" آدمها در جاهايي که " جهان سوم" ناميده ميشوند، مثل همين جور سوزش هاست ...از هر دوره که ميگذري، ميسوزي و در دوره بعد دردش را ميفهمي...
    منتظر حضورتون تو وبلاگم هستم

    سلام دوست با ذوق من خسته نباشي

    تولدت مبارك

    دكتر رحمت سخني از اورميه مركز آذربايجان غربي

    Birthday CandlesBirthday Balloon

    سلام خوبي
    من آپ کردم منتظرم حتما حتما بيا
    راستي حتما نوشته هاي نمو بخون باشه
    خواهش ميکنم ازت
    منتظرم باي
    دعا يادت نره
    سلام.
    انسان به خدا گفت خدايا به من چيزي بده تا از زندگي لذت ببرم. خدا گفت من به تو زندگي داد تا از همه چيز لذت ببري .
    موفق باشي
    آپ کردم
    salam
    weblog update shod hatman bebinid va nazar bedin
    ...
    ??????????????????????
    ???????????????????????
    ????????????????????????
    ????????????????????????
    ???????????????????????
    ??????????????????????
    ??????????????????????
    ??????????????????????
    ???????????????????????
    ????????????????????????
    ????????????????????????
    ????????????????????????
    ???????????????????????
    ??????????????????????
    ???????????????????????
    ????????????????????????
    ?????????????????????????
    ???????????????????????????
    ????????????????????????????
    ?????????????????????????????
    ?????????????????????????????
    ????????????????????????????
    ???????????????????????????
    ????????????????????????
    ???????????????????????
    ???????????????????????
    ??????????????????????
    ?????????????????????
    ????????????????????????
    ?????????????????????????
    ?????????????????????????
    --------------------------->aliking<---------------------------
    ارسال کن
    براي من
    با نامه ي سفارشي
    يک خورده مهرباني
    بيا، اينم نشاني !
    http://yasekohy.blogfa.com
    سلام كامبيز جان
    من دوباره اومدم
    من آپم زود بيا
    سلام بياي پيشم
       1   2   3   4      >