بسته اي بار سفرکوله بارت بر دوشچمدانت در دستنگهت خيره به راه.... قصد رفتن داريچه بگويم به تو من؟؟مي توانم به تو گويم که: " نرو"...اين خوشايند نيست:"هر چه مي خواهي بکن" .. خالي از احساس استمي توانم بزنم نعره:" بمان"...چه تحکم اميز!!!:" مي تواني بروي"... بي تفاوت حرفي ست.مي توانم به تو گويم:" گر روي، چون گل تاخته به روي توفان، از غمت خواهم مرد.. بي تو خواهم پژمرد" ...اما، تو که باور ننمايي سخنمخود بگو!!!...خود بگو با تو چه گويم؟به چه حالت به زماني که مرا ترک کني، از غمت ياد کنم..وز تو فرياد کنم؟خود بگو...با تو چه گويم که خوشايند تو باشد.. نه تحکم اميز، خالي از احساسات، بي تفاوت نيز هم....خود بگو با تو چه گويم؟